اخرین پست سال 1392
این اخرین پستی که واست مینویسم تو سال 92 مامانی .دیروز رفتیم واسه بابا و شهنام پسر خاله مهسا خرید کردیم خاله فریبا هم باهامون بود. خیلی راه رفتیم و خسته شدیم تو راهم گذاشتم پیش مامان جون ساعت6.5 میخواستم بیام شیرت بدم که نشد و بابایی زنگ زد گفت بیا سرمون شلوغه با دل شکسته و چشم پر از اب رفتم مغازه و تو باز بی شیر موندی داشتم دغ میکردم ولی مگه میشد به بابا حرفی بزنه عصبی بود بد جوووووووووور خلاصه تا 9 اونجا بودم که خبر دار شدم زن دایی فارغ شده و مامان جان تو را سپرده به خاله ها و رفته بیمارستان تا فهمیدم سریع دربست گرفتم اومد خونه بهت شیر دادم و حسابی خوردی ولی نخوابیدی. ناهار و شام هم بهت داده بودن خورده بودی خدا را شکر سیب هم خورده ب...
نویسنده :
مامان فریده
14:39